درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم همیشه شاد باشید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان قلب یار مهربون من و آدرس moradi3148.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 14
بازدید کل : 33750
تعداد مطالب : 44
تعداد نظرات : 37
تعداد آنلاین : 1



Alternative content



قلب یار مهربون من
به امید روزی که عاشقان به عشقشون برسن
پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 22:12 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 



شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 15:55 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

دل نوشته

 

 

 

 

 

کاش میدانست نگاه من حرف است . . .

کاش میدانست حرفهای من حرف است . . .

کاش می دانست خنده هایم حرف است . . .

غم هایم ، شادی هایم ، همه وهمه حرفیست که دراو خلاصه می شود . . .

*

*

 

مینویسم ، مینویسم از تو . . .

تا تن کاغذ من جا دارد . . .

با تو از حادثه ها خواهم گفت . . .

گریه ، این گریه اگر بگذارد . . .

می نویسم همه ی حق حق تنهایی را . . .

تا تو از هیچ به آرامش دریا برسی . . .

با تو از روز ازل خواهم گفت . . .

با تو از اوج غزل خواهم گفت . . .

می نویسم همه ی با تو بودن ها را . . .

تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی . . .

گریه ، این گریه اگر بگذارد . . .

*

 

 

 

*

*

*

 

*

*

*

 

 

 

*

*

*

*

*

* 

 

در پارکی نشسته بودم به غصه هایم فکر می کردم . . .

چشمم به مادری افتاد که کودک خود را برای بازی کردن به پارک آورده بود . . .

کودک از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید با شوق فراوان به بازی کردن مشغول شد . . .

مدتی گذ شت . . .

ناگاه کودک از روی تاب برزمین افتاد . . .

رنگ از صورت کودک پر ید بغض گلویش را می فشرد . . .

ناگاه شروع به دویدن به سوی مادر کرد و با صدای بلند گریست . . .

زمانی که در آغوش مادر نشت وبوی عطر لباس مادرش را حس کرد گویی دنیا را به او دادند و آرام شد . . .

هیچ عقلی نمی تواند حس آن لحظه ی کودک را درک کند . . .

آنجا بود که آهی کشیدم و گفتم کاش منهم کودکی بودم . . .

*

*

*

 *

*

*

هوا کمی سرد است . . .

نسیمی نم نم باران را به صورتم می ریزد ، به گونه ای که اشک ها یم در میان قطرات آب گم می شوند . . .

این جا خلو ت است ، ولی گاهی فردی می گذرد ومرا به چشم یک  دیوانه می نگرد . . .

سرم در گریبان . . .

دست هایم در جیب . . .

رو به جلو می روم . . .

نمی دانم به کجا . . .

خاطراتم را دوره می کنم و از ته دل گریه . . .

نمی دانم چه سود ی دارد ولی حداقل آرام می کند  . . .

*

*

 

چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید :

چرا نگاه هایت آنقدر غمگین است . . . ؟

چرا لبخندهایت آنقدر تلخ و بیرنگ است . . . ؟

اما افسوس که هیچ کس نبود . . .

همیشه من بودم و تنهایی پر از خاطره . . .

 آری با تو هستم !

با تویی که از کنارم گذشتی و حتی یک بار هم نپرسیدی

چرا چشمهایم همیشه بارانی است . . .

 

*

*

*

خداوندا تو شاهدی . . .

تودیدی . . .

کسی باورم نمی کند . . .

دنیا برایم تارشد  . . .

انگارچیزی جز اوحس نمیکردم . . .

دستانم می لرزد . . .

تپش قلبم شدید . . .

بغض گلویم را پاره کرده است . . .

خداوندا دگر خسته ، . . .

دگر خسته ز این دنیای فانی ام . . .

چقدر سخت است . . .

حقیقتا چقدر سخت است و به قول یکی از دوستان عزیز ؛ چه صبری خدا دارد . . .

کاش میشد این سختی را روی کاغذ آورم . . .

بیچاره کاغذ . . .

هر وقت دلم میگیرد روی آن خالی میکنم . . .

غم هایم را . . .

و بیچاره کاغذ . . .

چرا ثانیه ها آنقدر نامرد شده اند . . .

چرا این اعداد باید تکرار شود . . .

چرا هر چیزی نشانه ای از اوست . . .

چرا . . .

 

*

*

 

نگاهم کرد پنداشتم دوستم دارد . . .

نگاهم کرد در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم . . .

نگاهم کرد دل به او بستم . . .

نگاهم کرد اما بعدها فهمیدم فقط نگاه میکرد . . .

 

*

*

 

 

*

*

 

 

پرسیدم که چرا دیر کرده است؟

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است؟

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است

تنها دقایقی چند تاخیر کرده است...

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شاید قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیمو گفت

احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین مگوی

گفت خوابی.....سالهاست دیر کرده است

در آینه به خود نگاه میکنم....

آه عشق تو عجب مرا پیر کرده است

راست گفت آینه که منتظر نباش....

او برای همیشه دیر کرده است....

 

*

*

*

 

*

*

*

*

*

*

*

*

*

 

 

دنیا را بد ساخته اند …

کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد …

کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری …

اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد ، به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند …

و این رنج است . . .

(دکتر علی شریعتی)

*

*

 

 

 

 

 

داستان بسیار غم انگیز(حتما بخوانید)

 

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد . . .

در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.

دختر موهایی بسیار سیاه ولی کوتاه داشت و وقتی لبخند می زد، چشمانش به باریکی یک خط می شد.
در 
۱۹ سالگی دختر وارد یک دانشگاه متوسط شد و پسر با نمره ممتاز به دانشگاهی بزرگ در پایتخت راه یافت. یک شب، هنگامی که همه دختران خوابگاه برای دوست پسرهای خود نامه می نوشتند یا تلفنی با آنها حرف می زدند، دختر در سکوت به شماره ای که از مدت ها پیش حفظ کرده بود نگاه می کرد. آن شب برای نخستین بار دلتنگی را به معنای واقعی حس کرد.
روزها می گذشت و او زندگی رنگارنگ دانشگاهی را بدون توجه پشت سر می گذاشت. به یاد نداشت چند بار دست های دوستی را که به سویش دراز می شد، رد کرده بود. در این چهار

شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 15:53 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

سلام

 

 

 

 

هر چند که دور از عشق بازی هستیم / اما به رضای عشق راضی هستیم

*

 

*

*

*

*

ای همدم آهنی من . . .

 

 

*

خسته ترین مرد زمینم

بی تو

میمیرمو عاشق میمونم

*

*

*

*

 

 

عشق یعنی رفتن از شهر بهار

 با دو چشم تر به سوی روزگار

عشق یعنی بی وفایی های یار

عشق یعنی سالها در انتظار . . .

*

*

 

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت. . .

نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود . . .


با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و...


و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتنت. . .


و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی


به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد . . .

 

شاید نگاهم کردی ودیدی مرا . . .

 

*

*

*

*

 

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری


و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی


چون زمانی که از دستش بدی


مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی


اون دیگر صدایت را نخواهد شنید . . .
 

 

 

 

*

*

*

 

ترسم از روز سیاهی است بیایی و چه سود

رفته باشم وبدانی که چه دیر آمده ای . . .

*

 

ما ز هر صاحب دلی یک رسته فن آموختیم

عشق از لیلی و صبر از کوه کَن آموختیم

گریه از مرغ سحر ، خود سوزی از پروانه ها

صد سرا ویرانه شد ، تا ساختن آموختیم . . .

*

 

آفتابگردان دنبال خورشید می گشت ، ناگهان ستاره ای چشمک زد

آفتابگردان سرش را پایین انداخت

 آری . . .  

گلها هیچ وقت خیانت نمی کنند . . .

*

 

 

 

. . . اینگونه تنهایم

 

 

*

*

 

 

 

*

*

*

 

 

 

 

 

از کجا بنویسم

که باز دلت نگیرت و از پیشم نروی

از تلخی های دلم

پیش دوست و غریبه نگویم

بی هیچ سخنی از دلتنگی ها

لبخندی بر لب آورم که خود نیز ندانم این لبخند از غم های دفن شده در

صندوقچه دلم است

یا ازبی کسی هایم

                                        لیوانی پر از آب بر می دارم و به جای نوشیدنش

بر روی خودم می ریزم شاید از این حال رخوت بیرون آیم...

 

 

 

*

*

 

 

 

جیرجیرك به خرس گفت: دوست دارم، خرس میگه: الان وقت خواب

زمستانیمونه،

 بعد صحبت می‌كنیم. خرس رفت خوابید ولی نمی‌دونست كه عمر

جیرجیرك 

 فقط سه روزه...  




شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 15:52 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

برو خوشبخت بشی

 

 

 

 

منو یادت نمیاد میدونم

تا همینجاشم ازت ممنونم

دیگه حتی نفسم در نمیاد

کاری جز دعا ازم برنمیاد

برو خوش باش برو شیرینم

من به آینده ی تو خوشبینم

برو که الهی خوشبخت بشی

مثل من درد جدایی نکشی

نوش جونت همه ی بی کسیام

برو خوشبخت بشی

منو ول کردی با دل واپسیام

برو خوشبخت بشی

اگه رفتی ، اگه تنها موندم

برو خوشبخت بشی

اگه تو خاطره ها جا موندم

برو خوشبخت بشی

نوش جونم که همش دلتنگم

نگران من نباش

اگه گریه داره این آهنگم

نگران من نباش

اگه عمرم داره از کف میره

نگران من نباش

اگه هرشب نفسم می گیره

نگران من نباش

کاشکی میشد با دلم می ساختی

تو هنوز دل منو نشناختی

کاش مثل گذشته عاشق بودی

کاش همون آدم سابق بودی

برو خوش باش برو شیرینم

من به آینده ی تو خوشبینم

برو که الهی خوشبخت بشی

مثل من درد جدایی نکشی

نوش جونت همه ی بی کسیام

برو خوشبخت بشی

منو ول کردی با دل واپسیام

برو خوشبخت بشی

اگه رفتی ، اگه تنها موندم

برو خوشبخت بشی

اگه تو خاطره ها جا موندم

برو خوشبخت بشی

نوش جونم که همش دلتنگم

نگران من نباش

اگه گریه داره این آهنگم

نگران من نباش

اگه عمرم داره از کف میره

نگران من نباش

اگه هرشب نفسم می گیره

نگران من نباش . . .



شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, :: 15:49 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

 

چه تلخه طعم این قهوه

 

 

 

 

 

 

چقدر خستم از این تکرار

چرا اصلا نمیخندم

چه تلخه طعم این قهوه

وباز چشمامو میبندم

چقدر این خونه دلگیره

چه احساس بدی دارم

خودم رو توی این روزا

به جای همه میزارم . . .

 

 

 



چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:, :: 3:20 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

برای دانلود آهنگ روی لینکهای زیر کلیک کنید

http://uploadkon.ir/uploads/32f3cd00c2245628a720aac354ca8d06.mp3

  http://uploadkon.ir/uploads/202e83ed2d70e96ccfdc769721a03154.mp3 اینو حتما دانلود کنید خیلی باحاله اشکتون درمیاد

http://uploadkon.ir/uploads/e0a28785a5416527d4b087e48bbc384e.mp3

 

منبــــع:قلب صبور



پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 1:51 ::  نويسنده : محمد مرادی       

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم.دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.

دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر  نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…



سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 17:30 ::  نويسنده : محمد مرادی       
شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:28 ::  نويسنده : محمد مرادی       

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comبیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comبرگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشدبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شدهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچرا رفتی از کنارم؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comتو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبتبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comبا چند خاطره ماندمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comبرگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شودبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comدلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comصدای خنده هایت تنگ شدهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comبا آمدنت من را دوباره زنده کنبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comواحساس را دوباره در وجودم شعله ور کنبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comتا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com



شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 16:17 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 



 

             هستی ام نیست شد هست شد نیستی ام


 جملات عاشقانه سری هفتم و آخر

 

                                                                   

 

آنان که بودنت را قدر نمی دانند رفتنت را “نامردی” میخوانند ..

 

                                                                   

 

باز هـــــم خیال تومرا "برداشــــت" ..
کجا می برد نمیدانم!
آهــــای نارفیق ..
بازی ات که تمـــــــــام شد..
مرا دوباره ..
با همین لباس بی قــــــــراری دیدن دوباره ات..
... بر سر شعر هـــــــــــایم بنشان !!!

 

                                                                   

 

بوسه های غافلگیرکننده آدم را می فرستند به فضا؛
حالا نه راه زمین را به من نشان می دهی،
نه با یک بوسه دیگر مرا می فرستی آنقدر دور که دیگر فکر زمین را نکنم.

 

                                                                   

 

دلتنگی هایم
با صدای تپش های
قلب تو
پایان می یابند
من
خودم را
... لحظاتم را
با صدای تو
کوک کرده ام

بیا

کوکم دارد تمام میشود

 

                                                                   

 

تنهایی را دوست دارم...

بی دعوت می اید...

بی منت میماند...

... بی خبر نمیرود...!

 

                                                                   

 

همیشــ ـه ...

از پشت بغــ ـل کـردنـت را دوستـــــ ــ ـ تـر داشتــ ـه ام!

همین که عطر تنت دیوانه ام کنـــ ـد

... مــــ ـرا بس است...

دیگر تــــوان حمــــ ـل زنجیـــ ـر سنگیـــ ـن نگــ ـاهت را نــــ ـدارم !

 

                                                                   

 

ارام ارام میبوسمت،
انقدر که طرح لبهایم، روی تمام بدنت جا بماند!
بگذار بدانند اغوش تو،تنها،قلمروی من است

 

                                                                   

 

تلخ میگذرد…
این روزها را میگویم
که قرار است
از تو …
که آرام جان لحظه هایم بوده ای
برای دلم
... یک انسان معمولی بسازم

 

                                                                   

 

چه خوش خیال است!
فاصله را میگویم!
به خیالش تو را از من دور کرده....
نمی داند تــــــــــو جایت امن است!
اینجا ...
میان دلـــــــــــــــــم ...!

 

                                                                   

 

در تقدسِ آغوشت

برای باریدن

تنها به بهانه ای محتاجم

... در پناهِ شانه هایت که باشم

حتی پلک هم نمی زنم

 

                                                                   

 

دوستــــ داشتن یعنـــی اونـــــی که اگه صد دفعه هم ناراحتش کنــی

هربـــــار میگه این دفعه آخریــــــه که می بخشمتــــــ

و با اخـــم میــاد توی بغلتــــــــ

 

                                                                   

 

بـه لبــــهاي ســاده ات بـيـامـــوز
کـه گـــول هـر لبــــي را نخـــورند
مــن'ميــدانــم !
روزي لبـهاي کثيفش را باز ميکند،
و تـو را هــرزه يـاد ميـکند!

 

                                                                   

 

 غصــه نخــور ؛
کنــار آمـده ام بـا نبـودنت . . .
خیلـی که دلـم بگیـرد ، گریـه میکنـم . . .

 

                                                                   

 

گاهي
پشت پنجـــره هم نميتوان گريست
در دل اهسته و آرام
نم نم و پيوسته مي باري
فقط ...
... سر انگشتان احساست
خيسي اين حسِ دردناک را
مي فهمد ..

                                                                   

خب یک سال دیگه گذشت..به همین راحتی..سال های دیگه هم همینطوری خواهد گذشت..مراقب خودتون باشید..امیدوارم سال جدید براتون خبرای خوب و خوشی داشته باشه..

عاشقانه زندگی کنید و قدر عاز دستش ندین که  . . . .ما که

برف می بارد

کودکان خوش حالَ ند

منْ غمگین.

دارد ردِّ پاهات را می پوشاند برف!...


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif



فردا اگر از راه نمي آمد من تا ابد کنار تو مي ماندم....

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

کبـودی لبــهـایـت تـقـصیــر خـود تــوسـت

گـفـتــه بـودم بـوسه ، بـوسه مـیــآورد

گـــــــوش نکـــــــردی

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

آنكه دستش را اينقدر محكم گرفته اي...ديروز عاشق من بود...دستانت را خسته نكن... محكم يا آرام...فردا تو هم تنهايی

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

من

مال تنهایی هایم هستم

... بی تعارف

تو سهم کیستی؟

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

ولـم کـنـید . . .
تـب نـکـرده ام
هـوا سـرد شـده و
مـن پـیـشـانـیـم را
بـرای دسـت هـای یــخ او
... داغ نـگـه داشـتـه ام

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

نگرانم !
برای روزهايی که مي آيند تا از تو تاوان بگيرند و تو را مجازات کنند!
نگرانم !
برای پشيمانی ات، زمانی که هيچ سودی ندارد!
نگرانم !
برای عذاب وجدانت ، که تو را به دار میکشد و می کُشد!

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

مدت هاست احساس میکنم کر و لال شده ام...

این روزها صدای احساساتم را ...

فقط صفحه ی کیبوردم میشنود ...

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

مے تــوان پـر کرد ، فاصله هاے طولانے را
با یک پیامِ ساده و کوتاه !

کافیست بنویسے :
هنوزم
دوستت دارم

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

مــــــــــــــ ــــن...
نقاش نیستم
ولــــــــی
لحظه های بی تو بودن را
درد می کشـــــــــم... !

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

وقتي که ديگر نبود، من به بودن‌اش نيازمند شدم، وقتي که ديگر رفت، من به انتظار آمدن‌اش نشستم، وقتي که ديگر نمي‌توانست مرا دوست بدارد، من او را دوست داشتم، وقتي او تمام کرد، من شروع کردم، وقتي او تمام شد، من آغاز شدم، و چه سخت است تنها متولد شدن، مثل تنها زندگی کردن است، مثل تنها مردن است..."

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

به ســـرنوشـت بگـــــويــــــيد اسباب بازي هايـــــش بي جان نيستــــند ؛

آدمنــد ، مي شكـــــنــــنـد ....

آرام تـــــــــر ... !

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

نبــودی.. با سیــــگار تنــهایی پر می کـردم!!
گذشت.. امــــروز دیگر قـرار بود کـه بیـایــی..
امـا کـلاغــی از سوی تـو آتـشـی برایـم آورد،
گفت: روشن کن! بکش! که او دیگر نمی آید

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

خواب هایت را با هرکسی شریک میشوی ...

امـــا هنوز ...

شریک تمام بی خوابی های من تویـــی ..............

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
...
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

در چشــــمانم تنــهایی ام را پنهــان میکـــنم

... در دلــم دلتـــنگی ام را

در سکـــوتم حرف هـای ناگفـــته ام را
...
در لبـــخندم غــــصه هایم را

فــــقط می خواهمــــت ازآن من باشــــی....

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

پناهم ده در آغوشت ، دلم تنگ است

نوازش کن مرا با دست های خیس از عشقت

سرم را سخت در بر گیر

که می خواهم ببارم من به دشت شانه هایت

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

انتقام مي گيرم از چشم هايت


براي تمام لحظه هايي كه

... ... بهانۀ اشكهايم ؛

تــــــو بودي !!

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی...

قانون زندگی ام بهم خورد، از لحظه ای که به قلبم آمدی...

نمیدانم چرا میگیرد نفسهایم
...
نمیدانم چرا اینگونه میریزد اشکهایم

میگویند اینها همه درد های عاشقیست ،

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

نه نمی دانی...!
هیچکس نمی داند...!
پشت این چهره ی آرام در دلم چه میگذرد...!
نمی دانی...!
کسی نمی داند.....!
این آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرام...!
چقدر خسته ام میکند...!

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

این عشق برای من هیچ نداشت
اما....
گلهای بالشم را " باغبان " خوبی بود
اشک های هر شب من...!!!

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gif

هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش

ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت

تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـَحظــه ای
... ...
احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .

هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد ...

 


 

http://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifhttp://love-is-love.persiangig.com/40fzy9j.gifGetBC(35);

جمعه 11 فروردين 1391برچسب:, :: 21:6 ::  نويسنده : محمد مرادی       

روی قبرم بنویسید مسافر بوده ست

بنویسید که یک مرغ مهاجر بوده ست

بنویسید زمین کوچه ی سرگردانی ست

و در این معبر پر حادثه عابر بوده ست

********************

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه، باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست


********************

توکوچ کردی و با یادها رفتی

نسیم بودی و همراه بادها رفتی

میان وسعت هنگامه سپیده سرخ

طلوع کردی و بامداد رفتی

به ارتفاع بلندی که تا خدا می رفت

********************

عروج کردی و تا امتدادها رفتی

دلم گرفته ، اى دوست ! هواى گریه با من . . .‏

گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا، من؟

نه بسته‏ام به کس دل ، نه بسته دل به من کس . . .‏

چو تخته پاره بر موج رها ، رها ، رها ، من‏. . .

زمن هر آن که او دور ، چو دل به سینه نزدیک !!!

به من هر آن که نزدیک ، از او جدا ، جدا ، من . . .

نه چشم دل به سویى ، نه باده در سبویى !‏

که تر کنم گلویى به یاد آشنا ، من . . .‏

ستاره‏ها نهفتم در آسمان ابرى . . !

دلم گرفته، اى دوست! هواى گریه با من . . .

خدای من همه اشکم نظر به چشم ترم کن

شکسته خاطر دهرم از این شکسته ترم کن

دل فسرده ی بی عشق را به سینه نخواهم

مرا در آتش شوقی بسوز و شعله ورم کن

********************

دیدی دلم شکست

دیدی که این بلور درخشان عمر من

بازیچه بود؟

دیدی چه بی صدا دل پر ارزوی من

از دست کودکی که ندانست قدر ان

افتاد بر زمین

دیدی دلم شکست؟


********************

دلم تنگ است

بسان قایقی گم گشته در دریا

پر از ترس است

نمیدانم کجا بودم کجا هستم

مقصد نامعلوم است

در این آشفته بازار

به دیدار تو مشتاقم

……………

پر تشویشمو حال خود نمیفهم

دلم تنگ است

برای آن نگاه شوخ و شیطانت

برای آن حس غریب چشمانت

نمیدانم اگر اینگونه دلتنگم

دل تو پس چرا اینسان آرام است

!!!!!!!!!!


********************

می دونم دلت گرفته

من برات سنگ صبورم

چی شده تنها نشستی

مثل تو از همه دورم

واسه من زندگی سرده

نکنه توهم غریبی

کاش می شد اشکاتو پاک کرد

بمیرم توهم بریدی

چه تبسم قشنگی

وقتی به غم ها بخندی

آخه ارزشی نداره

دل به این دنیا ببیندی

نازنین دنیا همینه

اون که خوب بود بدترینه

نکنه تنها گذاشتت

آخر عشقها همینه

می دونی چقدر عزیزه

قطره سپید شبنم

مثل اون اشکای نازت

رو تن گلهای مریم


********************

کاش … کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند …

اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود

دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام …

سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!!

دنیا راببین … بچه بودیم از آسمان باران می آمد ،

بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید …

بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند …

بزرگ شده ایم ، درد دل را به صد زبان می گوییم ،

اما هیچ کسی نمی فهمد …


********************

در این شبهای دلتنگی که غم با من هم آغوشه

به جز اندوه و تنهایی کسی با من نمی جوشه

کسی حالم نمی پرسه کسی دردم نمی دونه

نه هم درد و هم آوایی با من یک دل نمی خونه

از این سرگشتگی بیزارم و بیزار

ولی راه فراری نیست از این دیوار

برای این لب تشنه دریغا قطره آبی بود

برای خسته چشم من دریغا جای خوابی بود

در این سرداب ظلمت نور راهی بود

در این اندوه غربت سرپناهی بود

شب پر درد و من از غصّه ها دلسرد

کجا پیدا کنم دلسوخته ای هم درد

اسیر صد بیابان وَهم و اندوهم

مرا پا در دل و سنگین تر از کوهم

********************

شیشه ی پنجره را باران شست

از دل من اما چه کسی نقش تورا خواهد شست…؟

چه بگویم با تو؟ دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست

چه بگویم با تو؟

که سحرگه دل من

باز از دست تو ای رفته ز دست

سخت در سینه به تنگ آمده بود

********************

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه

درد تموم عاشقا پای کسی نشستنه

این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگیه

گردای رو آینه ها فقط غم زندگیه

این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه

مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه

این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدنه

آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه

این روا آسمونمون پر از شکسته بالیه

جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه



دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 12:11 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

من منتظرت شدم ولي در نزدي

بر زخم دلم گل معطر نزدي

گفتي كه اگر شود مي آيم اما

مرد اين دل و آخرش به او سر نزدي

 

در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد / در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد / آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد / آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد

 

سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

 

تو رو خواستن اشتباه بود - تو رو دیدن یه گناه بود - دلم از گناه نترسید - که وجودت چون پناه بود

تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی

هميشه واسه گلي خاک گلدون باش که اگه به آسمون هم رسيد يادش باشه ريشش کجاست

وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد

صدا كن مرا كه صدايت زيباترين نواي عالم است صدا كن مرا كه صدايت قلب شكسته ام را تسكين ميدهد صدا كن مرا تا بدانم كه هنوز از ياد نبرده اي مرا نشسته ام تا شايد صدايم كني صدايم كني ومحبت بي دريقت را نثارم كني

اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم

شبي به دست من از شوق سيب دادي تو

نگو كه چشم و دلم را فريب دادي تو

تو آشناي دل خسته ام نبودي  حيف

و درد را به دل اين غريب دادي تو

 

تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است




دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 12:7 ::  نويسنده : محمد مرادی       

فریاد نزن ای عاشق

من صدایت را درون قلب خود می شنوم

درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم

فریاد نزن ای عاشق، فریاد نزن

بی سبب نیست چنین فریادم

بی گناه در دام عشق افتادم

چه درست و چه غلط

زندگی هم خودم و هم تو رو بر باد دادم


اگر احساسمو می فهمیدی

قلبتو دوباره می بخشیدی

لحظه ی پایان این دیدار رو

روز آغازی دگر می دیدی

اگه بیهوده نمی ترسیدم

عشقو اون جوری که هست می دیدم

شاید این لحظه ی غمگین وداع

قلبمو دوباره می بخشیدم

کاش از این عشق نمی ترسیدم


ما سزاواریم اگر گریانیم

این چنین خسته و سرگردانیم

ما که دانسته به دام عشق افتادیم

چرا از عاشقی رو گردانیم

وقتی پیمان دلو میبستیم


گفته بودیم فقط عاشق هستیم

ولی با عشق نگفتیم هرگز

از دو ایل نا برابر هستیم

از دو ایل نا برابر هستیم

نه گناه کاریم نه بی تقصیریم

منو تو بازیچه ی تقدیریم


هر دو در بیراهه ی بی رحم عشق

با دلو احساس خود درگیریم

بیشتر از همیشه دوست دارم

گر چه از عاشقی وعاشق شدن بی زارم

زیر آوار فرو ریخته ی عشق


از دلم چیزی نمانده که به تو بسپارم

تو که همدردی مرا یاری بده

به منه عاشق امیدواری بده

اگر عشق با ما سر یاری نداشت

تو به من قول وفا داری بده

تو به من قول وفا داری بده



دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 12:5 ::  نويسنده : محمد مرادی       

اخر زنگ دنیا کی میخورد

خدا می داند،ولی........................
آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه
می شود تقلب کرد ونه می شود سرکسی
را کلاه گذاشت.
آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش
از جلسه امتحان هم کوچکتر بود.

آنروز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال
سختی بود ،سوالی که بیش از یک بار
نمی توان به آن پاسخ داد.

خدا کند آنروز که آخرین زنگ دنیا می خورد،
روی تخته سیاه قیامت اسم ما را جزء خوبها
بنویسند.

خدا کند حواسمان بوده باشد وزنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات
یادمان رفته باشد.

خدا کند که دفتر زندگیمان را جلد کرده باشیم
وبدانیم دنیا چرک نویسی بیش نیست.

 



دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : محمد مرادی       

دل می گیرد و میمیرد و هیچ کس سراغی ز آن نمی گیرد.
ادعای خدا پرستیمان دنیا را
سیاه کرده ولی یاد نداریم چرا خلق شدیم.

غرورمان را بیش از ایمان باور داریم.
حتی بیش از عشق

تقدیم به او که نبود ولی حس بودنش بر من شوق زیستن داد دلم برای

کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و

گیسوان بلندش را به باد می داد و دست های سپیدش را به آب می

بخشید و شعر های خوشی چون پرنده ها می خواند

هوس کوچ به سرم زده.
شاید هم هجرت.

نمی دانم.
ز این بی دلی ها خسته شدم.
دستانم رابه دستان هیچ کس می سپارم و درد دل می کنم با درختان.
دیوانگی هم عالمی دارد



دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 11:56 ::  نويسنده : محمد مرادی       

کاش می شد خالی از تشویش بود

برگ سبزی تحفه ی درویش بود

کاش تا دل می گرفت و می شکست

عشق می آمد کنارش می نشست

کاش با هر دل , دلی پیوند داشت

هر نگاهی یک سبد لبخند داشت

کاش لبخندها پایان نداشت

سفره ها تشویش آب ونان نداشت

کاش می شد ناز را دزدید و برد

بوسه رابا غنچه هایش چید و برد

کاش دیواری میان ما نبود

بلکه می شد آن طرف تر را سرود

کاش من هم یک قناری می شدم

درتب آواز جاری می شدم

آی مردم من غریبستانی ام

امتداد لحظه ای بارانیم

شهر من آن سو تر از پروازهاست

در حریم آبی افسانه هاست

شهر من بوی تغزل می دهد

هرکه می آید به او گل می دهد

دشتهای سبز , وسعتهای ناب

نسترن , نسرین , شقایق , آفتاب

باز این اطراف حالم را گرفت

لحظه ی پرواز بالم را گرفت

می روم آن سو تو را پیدا کنم

در دل آینه جایی باز کنم .



دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 11:55 ::  نويسنده : محمد مرادی       

ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

 اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز

 شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز

 سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز

 ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز

 پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

 ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز

 اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز
 
اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز

 قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز



دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, :: 11:50 ::  نويسنده : محمد مرادی       

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود

بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از

موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کردبراى

 اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد.

زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت

 نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان

شوهرش گفت: مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟

و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان ...صورتش

سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک

 صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از

شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب

پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب

داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.

شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه

نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن"

چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده

که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.

*عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد.

 فاصله ابراز عشق دور نیست.

 فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید

ای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند



یک شنبه 1 فروردين 1398برچسب:, :: 3:7 ::  نويسنده : محمد مرادی       

دوستان عزیز لطفا در پایین وبلاگ به صفحات بعدهم مراجه کنید با تشکر


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

 




به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزنی..........خيلی چيزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.

حاضری که بگزری از دوستای امروز و قديم.........اما صداشو بشنوی شب از ميون دو تا سيم.

حاضری قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.

حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.

حاضری هر جا که بری به خاطرش گريه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکيه کنی.

وقتی کسی تو قلبته يک چيز قيمتی داری...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتی داری .

حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.

حاضری که بگذری از مقررات و دين و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نميده ديگه ترس



یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 10:15 ::  نويسنده : محمد مرادی       

عشق عشق یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی محبت و سوز و گداز
عشق یعنی سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی نغمه ای از روی ناز
عشق یعنی کوی ایمان و امید
عشق یعنی یک بغل یاس سپید
عشق یعنی یک ترنم از یه یار
عشق یعنی سبزی باغ و بهار
عشق یعنی لحظه دیدار یار
عشق یعنی انتهای انتظار
عشق یعنی وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار
عشق یعنی حس نرم اطلسی
عشق یعنی با خدا در بی کسی
عشق یعنی همکلام بی صدا
عشق یعنی بی نهایت تا خد
ا
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی از فراقش سوختن
عشق یعنی سر به در اویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی بنده فرمان شدن
عشق یعنی تا ابد رسوا شدن
عشق یعنی گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی هر چه در دل آرزوست

عشق یعنی یک تیمم یک نماز
عشق یعنی عالمی راز و نیاز
عشق یعنی یک تبسم یک نگاه
عشق یعنی یک تکیه گاه و جان پناه
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی همچو من شیدا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن
عشق یعنی پیش محبوبت بمیر
عشق یعنی از رضایش عمر گیر
عشق یعنی زندگی را بندگی
عشق یعنی بندگ آزادگی



یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 9:57 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 
 
اولین روز دبستان بازگرد
 
کودکی های شاد و خندان بازگرد
 

 
بازگرد ای خاطرات کودکی
 
بر سوار اسب های چوبکی
 

 
خاطرات کودکی زیبا ترند
 
یادگاران کهن مانا ترند
 
 

 
درسهای سال اول ساده بود
 
آب را بابا به سارا داده بود
 
 

 
 
درس پند آموز روباه و خروس
 
روبه مکار و دزد چاپلوس
 

 
کاکلی گنجشککی باهوش بود
 
فیل نادانی برایش موش بود
 

 
روز مهمانی کوکب خانم است
 
سفره پر از بوی نان گندم است
 

 
با وجود سوز و سرمای شدید
 
ریز علی پیراهن از تن می دری
د
 
 

 
 
تا درون نیمکت جا می شدیم
 
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
 

 
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
 
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
 

 
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
 
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
 

 
گرمی دستانمان از آه بود
 
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود
 
 

 
 
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
 
خش خش جاروی بابا روی برگ
 

 
همکلاسی های من یادم کنید
 
باز هم در کوچه فریادم کنید
 

 
همکلاسی های درس و رنج و کار
 
بچه های جامه های وصله دار
 

 
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
 
جمع بودن بود و تفریقی نبود
 
 

 
 
کاش می شد باز کوچک می شدیم
 
لااقل یک روز کودک می شدیم
 

 
یاد آن آموزگار ساده پوش
 
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
 

 
ای معلم ، هم نام و هم یادت به خیر
 
یاد درس آب و بابایت به خیر
 

 
ای دبستانی ترین احساس من

باز گرد این مشق ها را خط بزن



یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 9:49 ::  نويسنده : محمد مرادی       

بزن باران بهاری کن فضا را

بزن باران و تر کن قصه ها را

بزن باران که از عهد اساطیر

کسی خواب زمین را کرده تعبیر

بشارت داده این آغاز راه است

نباریدن دلیل یک گناه است

بزن باران به سقف دل که خون است

کمی آنسوتر از مرز جنون است

بزن باران که گویی در کویرم

به زنجیر سکوت خود اسیرم

بزن باران سکوتم را به هم زن

و فردا را به کام ما رقم زن

بزن باران به شعرم تا نمیرد

در آغوش طبیعت جان بگیرد

بزن باران،بزن بر پیکر شب

بر ایمانی که می سوزد در این تب

به روی شانه های خسته ی درد

به فصل واژه های تلخ این مرد

بزن باران یقین دارم صبوری

و شاید قاصدی از فصل نوری

بزن باران،بزن عاشق ترم کن

مرا تا بی نهایت باورم کن



یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 9:44 ::  نويسنده : محمد مرادی       

 

سختی های بزرگ به آدمیان نیرویی دو چندان می بخشند.

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

دشواری ، به هدف ما ارزش می بخشد . دشواری بیشتر ، ارزش افزونتر !

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید  

مستمند کسی است ، که دشواری و سختی ندیده باشد .

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

گذشتن از سختی های پیش رو ، چندان سخت تر از آن چه پشت سر گذاشته ایم نخواهد بود .

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

دوستی با رنج ها و درد ها مانند دوستی با دشمن ستیزه جو ست ، باید بر ناراستی ها تاخت که این تنها راه ماندگاریست .

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

رنج در پس هر کار ناشایست آشیانه دارد .

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

جام عمر را جز با می دلدادگی به خرد و دانش پر مکن .

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

رنج آدمی را نیرومند می سازد برسان کوهستان سخت .

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

تنها آشیانه خرد ، راستی و درستی ست

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

هنرمند و نویسنده مزدور ، از هر کشنده ای زیانبارتر است.

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید 

 



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 3:6 ::  نويسنده : محمد مرادی       

من از بالِ جنوب آمده ام

تو از شرم شمال،

بگذار کنار بوسه ی سردِ تو

خواب گندم و کبوتری بی سر ببینم،

 

آخر چه فرق می کند دستمال تو

به رنگ کدام باران بی زخم از باد پائیز باشد ها؟

 

 

 

تنها توآیینه را بیاور و

برابرِ چشمهای دریا بگیر ،

 

خواهی دید

پرنده ای ناصبور آه می کشد و می خواند،

من از بال جنوب آمده ام تا حوالی شرم شمال

اما به خواب چشمهای تو راهم نمی دهند ... .



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 3:2 ::  نويسنده : محمد مرادی       

حالا که تو اوج غمم دوروبرم چه می کنی؟
چی داری میگی تو گوشم؟اینکه ترکم نمی کنی!
دلم می خواد اون واژه ها آتیش بگیره رو لبت
همونجوری بسوزونت که من می سوختم تو تبت
تو این ترانه هم می خوام اشکم و فریاد بزنم
می خوام که این ترانه رو برای عشق داد بزنم
حالا که دیدی جای من کسی نمی تونه بیاد
برگشتی هی به من میگی اون روزا رو یادت بیاد!
اون روزا رو خوب یادمه، بازی تو با کلمات
هربار که چند روز نبودی من بودم وعکس چشما
ت
اون شبها رو خوب یادمه، تا دم صبح دل لرزه ها
تا خود صبح عاشق کشی، کشتن من تو لحظه ها
اون غروب ها و انتظار واسه شنیدن صدات
لحظه ای که گفتی برو و گمشدن توی هوات
اما تو چی عزیز من؟چیزی می دونی از حالم؟
می دونی از وقتی رفتی شکسته شد پر و بالم؟
می دونی غم چه رنگیه؟ به اون سیاهی چشات
به اون بی رحمی دلت، به سردی همون نگات
حالا که دارم میمیرم دلم نمی خواد بمونی
خسته شدم از عاشقی، خدا خودت خوب میدونی
من و ببر از رو زمین می خوام عزیز تو بشم
خدا جونم یه کاری کن که دیگه از خواب پا نشم



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 3:1 ::  نويسنده : محمد مرادی       

چه زيبا! گفتم دوستت دارم !

چه صادقانه پذيرفتي!

چه فريبنده !

 آغوشم برايت باز شد !

چه ابلهانه!

 با تو خوش بودم !

چه كودكانه !

همه چيزم شدي !

چه زود !

 به خاطره يك كلمه مرا ترك كردي !

چه ناجوانمردانه !

 نيازمندت شدم !

چه حقيرانه!

 واژه غريبه خداحافظي به من آمد!

 چه بيرحمانه!

من سوختم

 



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:55 ::  نويسنده : محمد مرادی       
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست


بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست


گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

 


گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

 


پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

 


تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست

 


گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

 


جز عشق تو در خاطر من مشغلهای نیست

 


رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

 


بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:51 ::  نويسنده : محمد مرادی       

همیشه از تو نوشتن برای من سخت است

که حس و حال صمیمانه داشتن سخت است

چگونه از تو بگویم برای این همه کور؟!

چقدر این همه دیدن برای من سخت است

خرابه ی دل من را کسی نخواهد ساخت

که بر خرابه ی دل خانه ساختن سخت است

به هیچ قانعم از مهر دوستان هرچند

به هیچ این همه سرمایه باختن سخت است

نقابدار خودی را چگونه بشناسم

در این زمانه که خود را شناختن سخت است

قبول کن دل بیچاره ام ، که می گوید

که پشت پا به زمین و زمان زدن سخت است

برای پیچک احساس بی خزان سهیل

همیشه گشتن و هرگز نیافتن سخت است

عزیز من« همه جا آسمان همین رنگ است»

بیا اگر چه برای تو آمدن سخت است



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:49 ::  نويسنده : محمد مرادی       

كوك كن ساعتِ خویش !   

             اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر

                          دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

 كوك كن ساعتِ خویش !

             كه مـؤذّن ، شبِ پیـش

                          دسته گل داده به آب

                                 . . . و در آغوش سحر رفته به خواب

 كوك كن ساعتِ خویش !

             شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

                                       كه سحر برخیزد

                                    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

                                                        دیر برمی خیزند

 كوك كن ساعتِ خویش !

                      كه سحر گاه كسی

                         بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست

                             كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

 كوك كن ساعتِ خویش !

             رفتگر مُرده و این كوچه دگر

                          خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

 كوك كن ساعتِ خویش !

             ماكیان ها همه مستِ خوابند

                          شهر هم . . .

                                 خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

 كوك كن ساعتِ خویش !

             كه در این شهر ، دگر مستی نیست

                  كه تو وقتِ سحر ، آنگاه كه از میكده برمی گردد

                            از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

 كوك كن ساعتِ خویش !

             اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،

                              و در این شهر سحرخیزی نیست



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:46 ::  نويسنده : محمد مرادی       

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:44 ::  نويسنده : محمد مرادی       

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست


احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست


دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست


باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست


پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست


من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست


دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیس
ت...



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:42 ::  نويسنده : محمد مرادی       

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

 



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:40 ::  نويسنده : محمد مرادی       

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:38 ::  نويسنده : محمد مرادی       

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

 آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

 تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

 من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

 امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

 در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:35 ::  نويسنده : محمد مرادی       

امشب سرآن دارم . تا با تو سخن گویم راه تو بپویم من . اسرار تو راجویم

امشب به درت خواهم . تاصبح همی کوبم تا خود به درآئی زان . عطرت به صفا بویم

امشب زغمم تاصبح . حرف دل خود گویم پیمانه به پیش آری . تا باز کنی رویم

امشب زمیت نوشم . تا مست کند آن می، من را که گنه کردم . بسیار مدد جویم

امشب به سرم می زن . بی خود ز خودم گردان زیرا که ز رویت من . بسیار شرم رویم

امشب به درت کوبم . تا بازکنی در را می کوبم و می خواهم . دست از گنهم شویم

امشب در لطفت را . بگشا زبرم جانا مردانه تو را گویم . راهت به لقا پویم

امشب زمیت ساقی . مستم توچنان گردان تا بازشوم عبدت . کفران نشودخویم

امشب که نهم برسر. قرآن تو را تا صبح، خواهم که به درگاهت . آشفته کنم مویم

امشب ز تو می خواهم . تاعفوکنی من را زین رو به درت تا صبح . خاک ازتوبه می سویم

امشب بپوشم جوشن . با خواندن نامت من یارب زبلاهایت . ایمن بنما کویم!



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:33 ::  نويسنده : محمد مرادی       

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:31 ::  نويسنده : محمد مرادی       

گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود


گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می ش
ود



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:30 ::  نويسنده : محمد مرادی       

سالها رفت و هنوز

یک نفر نیست بپرسد از من

 که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

صبح تا نیمه ی شب منتظری

همه جا می نگری

گاه با ماه سخن می گویی

گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

راستی گمشده ات کیست؟

کجاست؟

صدفی در دریا است؟

نوری از روزنه فرداهاست

یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟



جمعه 26 اسفند 1390برچسب:, :: 2:26 ::  نويسنده : محمد مرادی       

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

یک شب ستاره های تو را دانه چین کنم

با اشک شرم خویش بریزم به پای تو

بگذار تا ببوسمت ای نوشخند  صبح

بگذار تا بنوشمت ای چشمه ی شراب

بیمار خنده های توام ، بیشتر بخند

خورشید آرزوی منی ، گرم تر بتاب

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد